سلام رفقا
امروز تو محل کارم بودم(یه بیمارستان تو یکی از شهرهای ایران عزیزمون)برای یه بازدید رفتم اورژانس که دیدم یه جوان 35ساله رو آوردن برای احیا(CPR)که متاسفانه موفق نبود و فوت کرد.
دو سه تا موضوع درگیر کرد ذهنم رو درگیرکرد:
1- وقتی کد خورد یکی از پرستارها وقتی رسید که بوق ممتد دستگاه شنیده شد و خیلی راحت گفت:خوب بوق آخرش هم خورد انگار که نه انگار یه نفر فوت کرد!!!
2- خیلی ذهنم مشغول شد که نکنه آقامون رو نبینیم و نتونیم کاری انجام بدیم تو راه دین و اسلام و این انقلاب و تو این سن و سال که می تونیم یه یار باشیم برای آقامون اینجوری و با دست خالی از این دنیا بریم و حقیقتا پشتم رو لرزوند این فکر که کجای این عالمم...